هر سال مزد نوکریم آخر صفر

                            از دست سبز ضامن آهو گرفته ام.....



   بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای من

شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
آقا ببخش در گذر از این خطای من

با زعفران شهر خراسان نمی شود؟
رنگی دهی امام زمان بر حنای من؟

از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام
چیزی نمانده مثل شما از صدای من

با نوحه های این دهه ی آخر صفر
شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من

ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده
بعد از دو ماه چه شد کربلای من؟

سر زنده ام به عشق حسن، خضر گریه ام
این چشم خیس،چشمه ی آب بقای من

من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم
جایی گرفته حضرت زهرا برای من

وحید قاسمی

................................

دارد تمام می شود آقا عزای تو

کم گریه کرده ایم محرم برای تو

دارد چه زود سفره تو جمع می شود

تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو

شبهاي آخر است گدا را حلال كن

اين هم بساطِ نوكر ِ بي دست و پاي تو

ما را ببخش گريه ي سيري نكرده ايم

چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزاي تو

هر روز روز تو همه جا محضر شما

یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو

میل دوبارگی بهشت آدمی نداشت

وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو

کی دست خالی از در این خانه رفته است

دست پر است تا به قیامت گدای تو

تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس

گریه کند برای تو صاحب عزای تو

گریه کن تو حضرت زهراست والسلام

جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو

تازه به شام می رسد از راه قافله

تازه رسیده نوبت تشت طلای تو

علی اکبر لطیفیان