امام حسین(ع)

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/HOSSEIN/kamel/36.jpg

بگذار تا بمیرم و تنها نبیمنت 

تنها به روی سینه صحرا نبینمت 

امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو 

شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت 

می ترسم از نگاه به گودال آن طرف 

دارم دعا به زیر لب آنجا نبیمنت 

غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد 

من نذر کرده ام که به نی ها نبینمت 

امشب برای من تو دعا کن که شام بعد 

بی سر به روی دامن زهرا نبینمت 

شعر از: حسن لطفی

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/HOSSEIN/kamel/43.jpg


شعر در مدح امام حسین(ع)

 اول عشق تو «لَن» بود نمیدانستم

آخرش هم «ابَداً» بود نمیدانستم

نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است

همه جا صحبت من بود نمیدانستم

چشم من خیس شد ، عاشق شدنم هم لو رفت

گریه بر من قَدِغن بود نمیدانستم

بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید

عشق ، بد نام شدن بود نمیدانستم

تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را

دل ما اهل «قَرَن» بود نمیدانستم

از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند

تشنگی طالع من بود نمیدانستم

مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم

در دلم میل چمن بود نمیدانستم

شامل مرحمت فاطمه گشتم من اگر

علتش سینه زدن بود نمیدانستم

هر کجا نام حسین آمد، باران بارید ...

... مادرش مطمئناً بود نمیدانستم

دست و پا میزد و گفتند همه تشنه لب است

نیزه ای بین دهن بود نمیدانستم

فاطمه زنده از آن کوچه اگر برگشته

علتش کار حسن بود نمیدانستم

علی اکبر لطیفیان

امام حسین(ع)-شهادت-قتلگاه


امام حسین(ع)

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/HOSSEIN/kamel/84.jpg

پیش من نیزه ها کم آوردند

به خدا سر نمی دهم به کسی

غیرت الله من خیالت جمع

من که معجر نمی دهم به کسی

 

تو اگر که اجازه ای بدهی

خویش را پهلویت می اندازم

اگر این چند تا عقب بروند

چادرم را رویت می اندازم

 

چقدر می روند و می آیند

فرصت زخم بستنِ من نیست

آمدم درد و دل کنم با تو

جا برای نشستن من نیست

 

جلویش را بگیر تا بلکه

دستم از معجرم بلند شود

تو که شمر را نمی کنی بیرون

پس بگو مادرم بلند شود

 

هر که گیرش نیامده نیزه

تکیه بر سنگ دامنش کرده

همه دیدند دخترت هم دید

شمر رخت تو را تنش کرده

علی اکبر لطیفیان

اربعین...

یازینب....

از من مپرس زینب من معجرت چه شد

با من بگو برادر زینب سرت چه شد

از من مپرس از چه لبت خشک و زخمی است

با من بگو که ساقی آب آورت چه شد

از من مپرس رخت تنت از چه خاکی است

با من بگو که پیروهن پیکرت چه شد

از من مپرس از چه زدی سر به محملت

با من بگو در نظر مادرت چه شد

از من مپرس در دل محمل چه دیده ام

با من بگو که راس علی اصغرت چه شد

از من مپرس از چه نمازت نشسته است

با من بگو اذان علی اکبرت چه شد

از من مپرس موی سرت از چه شد سپید

با من بگو عمامه ی پیغمبرت چه شد

از من بپرس شرح تمام سفر ولی

دیگر نپرس شام بلا ت چه شد

اربعین...

 

ای همیشه خواهر غم پرورم

ای خمیده مثل زهرا مادرم

بشکن این بغضی که داری در گلو

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

بر حسینت شام را توصیف کن...

از خرابه رفتنت تعریف کن...

از درخت خشک و سنگ و سر بگو

از لب و از چوب و طشت زر بگو

صورت خورشید و نوک نی چه بود

قصه ی قرآن و بزم می چه بود

جان من بنشین و حرف دل بگو

از جبین و چوبه محمل بگو

به چه بزمی ، بزم اشک و ماتم است

بزمتان جمع است و یک کودک کم است...

امام حسین

دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم

بعدِ یک عمر که ماندیم . . . که عادت کردیم

دست هامان همه خالی . . . نه ! پر از شعر و شرر

عشق فرمود : بیایید ، اطاعت کردیم

خاک آلوده رسیدیم به آن تربت پاک

اشک آلوده ولی غسل زیارت کردیم

گفته بودند که آرام قدم برداریم

ما دویدیم . . . ببخشید . . . جسارت کردیم

ایستادیم دمی پای در باب الرّاس« »

شمر را بعدِ سلامی به تولعنت کردیم

سهم مان در حرمت یکسره سرگردانی

بس که با قبله ی شش گوشه ، عبادت کردیم

تشنه بودیم دو بیتی بنویسیم برات

از غزلباری چشمان تو حیرت کردیم



هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد

واژه ها را به شب شعر تو دعوت کردیم


( همه با قافیه ی عشق ، مصیبت دارند )

از تو گفتیم ، اگر ذکر مصیبت کردیم

وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش

بی پر و بال نشستیم و حسادت کردیم

و سری از سر افسوس به دیوار زدیم

و نگاهی غضب آلود به ساعت کردیم

تا قیامت بنویسیم برای تو کم است

ما که در سایه ی آن قامت ، اقامت کردیم

...

کاش می شد که بمانیم ؛ ضریحت در دست . .

دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم