اشعارمیلادپیامبراکرم(س)وامام صادق(ع)

اشعارمیلادپیامبراکرم(س)وامام صادق(ع) 

http://tdel.ir/wp-content/uploads/sli61-43.jpg

لب نگار که باشد رطب حرام بود
زمان واجبمان مستحب حرام بود

فقیه نیستم اما به تجربه دیدم
بدون عشق مناجات شب حرام بود


اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری
به من معالجه ی در مطب حرام بود

برآنکه دشمن اولاد توست نیست عجب
که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود


تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت
عجم که هست برای عرب حرام بود 

تو را در کمال نوشتند یا رسول الله
بزرگ آل نوشتند یا رسول الله 

تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند
هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند


تورا به سمت زمین با نسیم آوردند
توآمدی و ملائک خوش آمدت گفتند

نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست
اگر که قّبه خضرا به گنبدت گفتند

تمام آل عبا«کُلنا محمّد» بود
توعین نوری و در رفت و آمدت گفتند


اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری
تورا محمّد و آل محمّدت گفتند

شب ولادتت ای یار می کنم خیرات
نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات

برای خُلق تو باید کنند تحسینت
نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت

از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی
نوشته اند از این سو تو را نخستینت


هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است
شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت


شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات
گدای سفره ی هر سال چهارده سینت

توآمدی که علی را فقط ببینی و بس
نداده اند به جز دیده ی خدا بینت


یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی
اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی

مرا اویس شدن در هوای تو کافی است
اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است


همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم
لبم رسید به خاک سرای تو کافی است

چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش
همینکه فاطمه داری برای تو کافی است

همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی
برای روشنی لحظه های تو کافی است


تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت
اگر علی تو باشد به جای تو کافی است


قسم به اشهد ان لااله الا الله
تو آمدی که بگویی علی ولی الله

تو آمدی و ترحّم شدند دخترها
چقدر صاحب دختر شدند مادرها


تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت
بدین طریق چه آقا شدند نوکرها


خدای خوب به جای خدای چوب نشست
و با اذان تو بالا گرفت باورها


بگو: مدینه علمی، علی درآن است
بگو: که واجب عینی است حرمت درها


بریز شیره پیغمبری به کام حسین
که از حسین بیاید علی اکبرها
زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد
حسین منی انا من حسین اکبر شد


هزار حضرت مریم کنیز مادر توست
تورا بس است همینکه بتول، دختر توست

به دختران فلان و فلان نیازی نیست
اگر خدیجه والامقام همسر توست


علی و فاطمه دو رحمت خداوندی
برای عالم دنیا و صبح محشر توست

به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد
خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست

به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض
خدا برابر تو یا علی برابر توست

تو با علی جریان ساز شیعه اید ، اما
شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست


همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست
که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست

علی اکبر لطیفیان

اشعارمیلادپیامبراکرم(س)....

اشعارمیلادپیامبراکرم(س)


http://tdel.ir/wp-content/uploads/sli61-20.jpg


چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی

مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی

شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می‌شوی

می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی

 

غصه‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند

خوش بحال «آمنه» وقتی نگاهت می‌کند

 

با «حلیمه» می‌روی تا کوه تعظیمت کند

وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند

هر چه گل دارد زمین یکباره تقدیمت کند

ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند

 

خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی

دایه ها را هم ز مادر مهربان تر می‌کنی

 

دیده نورت را که در مهتاب بی حد می‌شود

آسمان خانه‌اش پر رفت و آمد می‌شود

مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود

با تو «عبدالمطلب» عبدالمحمد می‌شود

 

گشت ساغر تا به دستان بنی‌هاشم رسید

وقت تقسیم محبت شد، «ابوالقاسم» رسید

 

یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت

وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت

ناز لبخندت قرار از سینه‌ی یثرب گرفت

خواب را خال تو از چشم «ابوطالب» گرفت

 

رخصتی فرما فرود آید پریشان بر زمین

تا چهل سالت شود می‌میرد این روح الامین

 

دین و دل را خوبرویان با سلامی می‌برند

عاشقان را با سر زلفی به دامی می‌برند

یوسفی اینبار تا بازار شامی می‌برند

بوی پیراهن از آنجا تا مشامی می‌برند 

 

بی‌قرارت شد «خدیجه» قلب او بی‌طاقت است

تاجر خوش ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است

 

نیم سیب از آن او و نیم دیگر مال تو

داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو

از گلستان خدا یاس معطر مال تو

ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو

 

بوسه تا بر گونه‌ات ام ابیها می‌زند

روح تو در چشمهایش دل به دریا می‌زند

 

دل به دریا می‌زنی ای نوح کشتیبان ما

تا هوای این دو دریا می‌بریی توفان ما

ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما

ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما

 

روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن

«قاب قوسین»ی چنین می‌خواست «او ادنی» شدن

 

خوشتر از داوود می‌خوانی، زبور آورده‌ای؟

یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟

جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای

کعبه و بطحا و بتها را به شور آورده‌ای

 

گوشه چشمی تا منات و لات و عزا بشکنند

اخم کن تا برج‌های کاخ کسرا بشکنند

 

ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها

بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها

«ما عرفناک»ت زده آتش در این تمثیل‌ها

بُرده‌ای یاسین! دل از تورات‌ها، انجیل‌ها

 

بی عصا مانده‌ست، طاها ! دست موسی را بگیر

از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر

 

باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد

منجی دلهای پر، دستان خالی می‌رسد

گفته بودی «میم» و «حاء» و «میم» و «دال»ی می‌رسد

نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌رسد

 

خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او

جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او

قاسم صرافان